Be Eshghe DiDanet...
تو میگی دوسم داری...
من میگم دوستت دارم...
تو میگی برام میمیری...
من میگم به عشق تو زنده م...
تو میگی همیشه تا ابد کنارمی...
من میگم همیشه با توام،تا نفس کنارمه...
تو میگی به عشق من هرشب اشک میریزی...
من میگم از عشق تو، هرشب اشکامو یادگاری نگه میدارم...
تو میگی هرچی بشه، هرجا باشی،هرکی باشه، من فقط مال توام...
من میگم، هرچی باشی، هرجا باشی،هرکی بشی، مال منی...
تو میگی حاضری بخاطرم، خود کشی کنی...
من میگم حاضرم بخاطرت، از مرگ رد بشم...
تو میگی دنیا رو هم که بهت بدن، به یه تار موی من نمی ارزه...
من میگم یه تار مویه تو، به تموم دنیا می ارزه...
تو میگی وقتی دستامو میگیری، دیگه سردت نمیشه...
من میگم، سردیم تو دستای تو فراموشم میشه...
تو میگی،جلوی آیینه هم که میری، منو کنارخودت میبینی...
من میگم، حتی به سایه مم که زل میزنم، عکس تو رو کنارم میبینم...
تو میگی؛ فردا به دیدنم میای...
من میگم،هرروز میشه ببینمت...
تو میگی...
من میگم..
...........................................
..........................
...............
حالا تو رفتی...
گفتی که برمیگردی اما...الان خیلی گذشته...
هنوزم برنگشتی...
انقد دوری که وقتی هرشب اسمتو زمزمه میکنم، صدامو نمیشنوی...
حتی دیگه خوابمو نمیبینی...
حالا من داد میزنم دوستت دارم...
ولی تو فقط سکوت میکنی...
حالا من میگم برات میمیرم...
ولی تو فقط نگاهم میکنی...
حالا من میگم تا ابد کنارتم...
اما دیگه تو کنارم برنمیگردی...
حالا من میگم هرشب به عشقت، در و دیوار خونه خیسه اشکه...
ولی تو از دوری من، ترسی نداری...
من میگم، هرجا که باشی،هرچی که باشی،هرکی که باشی، من از تو دل نمیکنم...
ولی تو دستاتو به دستام نمیدی...
من تیغو برمیدارم...بخاطرت خودکشی میکنم...
اما حتی جسم بی جونم نمیرسی...
میخوام بگم دنیا رو هم که بدن،من به تار موی تو راضی م اما...
افسوس دیگه جونی برام نمونده...نفسی تو سینه م نیست...
تا حتی یه بار اسمتو زمزمه کنم...
چمشامو میبندم و دل بی کسو به دست خاک میسپرم...
منتظر می مونم که بیای و فقط یه بار...به خاک سرد مزارم چشم بدوزی...
شاید به عشق دیدنت...نفس دوباره جون گرفت...
شاید به عشق دیدنت...
..........
.......
....
...
..
ــــــــــــــــــــــــــــ
Logaft
ــــــــــــــــــــــــــــ
برگی از خاطرات من
(نیوشـــــــــــــا 13 )
بعد کلی تعطیلی باطل و روزای مبهم تابستــــــــــــــون (البته واسه خودم!!!) بالاخره قدم نحس مدرسه ها به ما رسید و دوباره طبق معمول
روز از نـــــــــو روزی از نــــــــــــــــو
ما موندیمو روزای سخت نبودن وقت، جهت خوش گذرونی
بدون ذره ای دلخوشی،وارد دوره جدید مدارس شدیم و خلاصه بیچارگی های منم از همینجا شروع شد!!!!
اولین قدم نحس مدرسه ها،مربوط شد به تاخیر من تو ورود به مدرسه!!!!
منی که تا یه هفته اول مدارس مسافرت بـــــــــــــودم!!!
خلاصه با ورد به مدارس و دیدن روی مثلا ماه معلما!!! جدال سخت من و خواهران گرامی مسئول، شروع شد و این ستیز،تا آخر اواسط هفته ی دوم مدارس ادامه داشت
تا در پایان دو هیچ به نفع خواهران مسئول، جدالو تحویل دادیم
اما این پایان لشکر کشی ما نبود، جدال دوم، با گروه خواهران کمیته، از جهت لباس و پوشش و پوشش اسلامی و...!!!!
حالا من هی میگم به خدا این لباس مورد نداره،هی پیله میکنن میگن،نه این چسبونکه!!!!!
این جدال طی دو روز تموم شد ولی بازم در پایان یک هیچ این جنگو هم تقدیم کردیم!!!!!
تا رسیدیم به جدال سوم، جنگ دوم خواهران کمیته، از جهت اینکه چرا این لباست مثه بقیه نیست، حاشیه ش گل گلیه، یقه ش فلانه، آستیناش کوتاهه...!!!!
حالا من هی میگم به پیر به پیغمبر همین بود،هیچی دیگه پیدا نکردم،این بهترین حالت ممکن بود ولی کی گوش میده آخه!!!
رفتم مدرسه،خانوم برگشته میگه آخه این لباسه تو پوشیدی؟...میگم پ نه پ، پرده س پیچیدم دور خودم سر راه ببرم خشک شویی!!!!!
خلاصه این ستیزم با نتیجه صفر صفر تموم شد و من زیر بار نرفتم!!!!
که رسیدیم به جدال چهارم،که با برادران منتظرالخروج ما از مدرسه داشتم که ولش کن، از این یکی بگذریم...!!!!
خلاصه همه چی بر خلاف میل ما میگذشتو میگذشت، تا دفتر نمره ها از راه رسید...
اسما خونده شد...شماره های کلاسی هم اعلام شد...!!!!
...
الناز...یک
الهام...دو
الهه...سه
...
شیما...نه
شقایق...ده
...
نیوشـــــــا...سیـــــــــــــــزده!!!!!!
...
یعنی این جمله رو که گفتن میخواستم سرمو همچین بکوبونم تو دیوار،ساختمونو از پایه، خاکشیر کنم!!!!!
آخه بد شانسی، یه بار، دو بار،...اصلا ده بار...نـــــــــه این همه...
خلاصه شماره ما شد سیزده و شد بهونه خوبی تا یه کم سرنوشت بهمون بخنده!!!
از صدقه سری این عدد نه چند خــــــــــوش یمـــــــــن
به محض اینکه پامو از در مدرسه گذاشتم بیرون، یکی گفت...
نیـــــــــــــــــــوشا...!!!
...
(ادامه دارد)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺭﻧﺠﺸﯽ ﺑﻪ ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺖ ﺁ
ﻧﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺣﻘﯽ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ
ﺣﺘﯽ ﺣﻖ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﻧﺠﺸﯽ ﺑﻪ ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺖ
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﺠﯿﺪ
و دریایی و من موجی اسیرم
که می خواهم در آغوشت بمیرم
بیا دریای من آغوش بر کش
نمی خواهم جدا از تو بمیرم
ﭼﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺯﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ
ﻭ ﭼﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ
ﻭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻣﻌﻤﺎﯾﯽ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ
Do0oset DaRam
بهم میگی دوستت دارم...اما...
چه جوری باور بکنم...تو واقعا دوسم داری...؟
آخه دوستت دارم فقط یه جمله نیست...
کلی حرف ناگفته س که تو یه جمله خلاصه شده...
کلی عشق نادیده س که تو یه نگاه جمع شده...
کلی احساسه...کلی جمله س...
دوستت دارم یعنی...
همیشه کنارم هستی...
دوستت دارم یعنی...
همیشه کنارم می مونی...
دوستت دارم یعنی...
حاضری بخاطر من از خودت بگذری...
دوستت دارم یعنی...
هیچوقت فراموشم نمیکنی...
دوستت دارم یعنی...
دوست داری واسه همیشه تو خاطرم باشی...
دوستت دارم یعنی...
احساس پاکه تو به من...
دوستت دارم یعنی...
تو جاده عشق، هیچوقت دنده عقب نمیزنی...
دوستت دارم یعنی...
تو جاده عشق،هیچوقت از من جلو نمیزنی...
دوستت دارم یعنی...
نه تنها تو راه عاشقی، تو همه جا کنارمی...
دوستت دارم یعنی...
یه عهد و پیمونه ابـــــدی...
دوستت دارم یعنی...
پناهی برای دل من...دل تو...
دوستت دارم یعنی...
طنابی برای اتصال قلب من به تو...
دوستت دارم یعنی...
یه شاخه گل، به وسعت یه گلستان...
دوستت دارم یعنی...
یه ماهی، وابسته به آب...
دوستت دارم یعنی...
تو، وابسته به من...
دوستت دارم یعنی...
انتظار هر ثانیه برای بودن با من...
دوستت دارم یعنی...
تو...
دوستت دارم یعنی...
من...
اینا همه فقط یه تیکه از اون معجزه ی دوستت دارمه...
دوستت دارم انقد بزرگه...که فهمیدنش کار من و تو نیست...
اما لااقل یه چیزو میشه ازش یاد گرفت...
دوستت دارم...
پیوندی احساسیه، بین من و تو، برای هر ثانیه مونده، تا آخر دنیا...
پس اگه دوسم داری...این پیوندو نشکن...
بذار باور کنم واقعا...دوسم داری...
اینارو بهت گفتم و حرفامو شنیدی امــــا...
نمیدونم چرا سرتو انداختی پایین و خجالت کشیدی...
اشک چشاتو گرفت و دستامو رها کردی...
رها کردی...رفتی و حس کردم دوسم داری...
برمیگــــــــــــردی...
اما حالا...
خیلی وقته منتظرم...برنگشتی...
نمیدونم...
شیاد انقد دوسم داری...که جاده رو با عطر من سفر کردی...
شایدم احساس کردی...اصلا دوسم نداری...
اما انقد میدونم...که اون دوستت دارم گفتنای اون روزات...
حالا انقد تو دلم خونه کرده که...میتونم سرمو بالا بگیرم و فریاد بزنم...
...
دوســــــــتت دارم...
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Logaft
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاش که یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
دور از نگاه آدما هردومون عاشق می شدیم
کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم
کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت
برامون از فرشته هات امانتی بال می گرفت
با بال اون فرشته ها تو آسمون پر میزدیم
به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم
شب که میشد امانت فرشته ها رو می دادیم
چشمامونو می بستیمو به یاد هم می افتادیم
سلام سلام صدتا ســــــــــــــــلام
ســـــــــــــــلام دوستاي گلم!!!
خوبيـــــــــن؟ خــــــــوش ميگذره؟ همه چي روبــــــراهه؟؟؟
دوستاي گلم، من اين وبو با هزار بدبختي و بيچارگي، به پيشنهاد دوستاي گلم، مخصوصا آبجي مينا و داداش Logaft(سلطان احساس
)ساختم و قراره همه جور نويسنده بپذيريم!!!
احتمال داره خدايي نكرده وب به سمت ضد پسر بودن كشيده بشه اما مطمئنا قصد توهين به هيچكســـو نداريم
تموم پسراي گل و دختر خانوماي جيگرم ميتونن تو وب عضو بشن و مارو همراهي كنن
وب موضوع خاصي نداره آزاد مينويسيم ولي به احتمال قوي،
مطالب عاشقانه رو به آبجي مينا و آبجي مهتاب ميسپارم
مطالب غمگينو هم به سلطان غم،صاحب قلم احساس،داداش Logaft ميسپارم كه حرف نداره!!!
خودمم نخودي همه چي مينويسم!!! نظر يادتون نره!!!منتظر نظراتتونماااا
عاشقتونم، دوستتون دارم، به خداي تاپ تاپ هاي قلب كوچولوم ميسپارمتون!!!!
باي تا هااااااااااااااااااااااااااي
Sepide
تبادل
لینک هوشمند
ورود
اعضا:
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت: